دوتا دوست بودن ( مثلا می خواستن واسه هم کلاس بذارن )
اولی : میدونستی بابای من افسرِ ؟
کارش خیلی مهمه !!!
دومی : هه هه ، چه خوشحاله بیچاره ، فکر میکنی خیلی مهمه ؟
بابای من وزیره ، قانون مینویسه
اولی : خب بنویسه بذار راحت باشه
بابای من با 5000 تومان رشوه گند میزنه به قانون بابای تو !!!
سلام به دوستای گل هفت سنگ
حالتون چه طوره ؟
خوش میگذره ؟ ( با امتحانا )
نویسنده ی جدید به وبلاگ اضافه شده
دیدین ؟
خب حالا ...
شعرهای آقا کاوه : از آقا کاوه خواهش کردم تا بیاد تو جمع هفت سنگ تا ما هم از اشعار زیبای عموی محترمشون استفاده کنیم
که اینم به افتخار آبجی زینب و داداش آرمانِ که اهل شعر هستن .
ولی بازم از دست چرت و پرتای شبنم خلاص نشدید
تن تو، وسوسه ریز و دل من ، وسوسه خواه
نگهت، صاعقه و طاقت من ، خرمن کاه
******
می خورد غبطه ، به چشمان قشنگت ،خورشید
می زند، نقره ای نور رخت ، طعنه به ماه
******
بارها گفتمت ، ای گندم من ! وسوسه ات
می برد ، صبر و قرار از دل من ، خواه نخواه
******
تا که آخر ، دل وحشی صفتم ، صید تو شد
و گرفتار ، در آن گستره تور نگاه
******
اول اینگونه نبودم ، به نگاهت سوگند
تو چنان وسوسه کردی ، که شدم اهل گناه
******
گرچه جز صحبت رسوایی من نیست ، ولی
همچنان ، چشم براه توام، ای پاره ماه
وقتی یه سال رو یه موضوع برنامه ریزی کنه ولی وقتش که برسه همه چی رو سرش خراب بشه !!!
سلام
بنا به درخواست شما امروز درمورد شبنم مینویسم
من شبنم متولد 1369/2/25 در تهران هستم
بچه گیم یعنی تا 14 سالگی توی بهشت گذشت
بهترین روزای عمرم بود
بدون هیچ نگرانی و دغدغه ای بزرگ شدم
از 14 سالگی تصمیم گرفتیم بریم کرج زندگی کنیم ( که کاش این تصمیمو نمی گرفتیم )
تازه از اون موقع چشمم به مشکلات باز شد
واسم سخت بود چون از بهشت اومده بودیم توی قفس
از خیلی کارا منع شده بودم
احساس خفگی داشتم
ولی مجبور بودم عادت کنم
ادامه مطلب ...
به دنبال خدا نگرد
خدا در بیابان های خالی از انسان نیست
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست
به دنبالش نگرد
خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست
خدا در قلبی است که برای تو می تپد
خدا در لبخندی است که با نگاه
مهربان تو جانی دوباره می گیرد
خدا آنجاست
در جمع عزیزترینهایت
خدا در دستی است که به یاری می گیری
در قلبی است که شاد می کنی
در لبخندی است که به لب می نشانی
خدا در بتکده و مسجد نیست
گشتنت زمان را هدر می دهد
خدا در عطر خوش نان است
خدا در جشن و سروری است که به پا می کنی
خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دور از انسان ها جست و جو مکن
خدا آنجا نیست
او جایی است که همه شادند
و جایی است که قلب شکسته ای نمانده
در نگاه پرافتخار مادری است به فرزندش
در نگاه عاشقانه زنی است به همسرش
باید از فرصت های کوتاه زندگی جاودانگی را
جست
زندگی چالشی بزرگ است
مخاطره ای عظیم
فرصت یکه و یکتای زندگی را
نباید صرف چیزهای کم بها کرد
چیزهای اندک که مرگ آن ها را از ما می گیرد
زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمی تواند آن ها را از ما بگیرد
زندگی کاروان سرایی است که شب هنگام در آن اتراق می کنیم
و سپیده دمان از آن بیرون می رویم
فقط یک چیزهایی اهمیت دارند
چیزهایی که وقت کوچ ما، از خانه بدن، با ما همراه باشند
همچون معرفت بر الله و به خود آیی
دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم
و با بی پروایی از آن درگذریم
دنیا چیزی است که باید آن را برداریم و با خود همراه
کنیم
سالکان حقیقی می دانند که همه آن زندگی باشکوه هدیه ای از طرف خداوند است
و بهره خود را از دنیا فراموش نمی کنند
کسانی که از دنیا روی برمی گردانند
نگاهی تیره و یأس آلود دارند
آن ها دشمن زندگی و شادمانی اند
خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم
سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید:
آیا "زندگی" را "زندگی کرده ای"؟!
دیدم پست قبلی خیلی مونده
بعد هرچی فکر کردم به نتیجه نرسیدم
همه چی تو فکرمه که نمیتونم رو موضوع خاص تمرکز کنم => ( این تو ذهنم بود که بیام بگم )
خواستم بیام بگم که شما موضوع بگید من در موردش بنویسم ( این فکر باعث شد یاد یه خاطره ای بیوفتم )
یادمه بچه که بودم یکی از بازیایی که با نسیم و فرید میکردم این بود که اونا موضوع بگن تا من در موردش یه قصه براشون تعریف کنم ( آخه بزرگترا منو مسئول سرگرم کردن اینا کرده بودن تا سرصدا نکنن )
البته ما بازیایه دیگه ای هم داشتیم
حالا انگار برگشتم به بچه گیم
حالا شما موضوع بگید من تعریف کنم
( مسئول سرگرم کردنتون شدم )
الآن داشتم آرشیو هفت سنگو یه نگاهی میکردمو پستامو میخوندم
یه خاطراتی زنده شد
مسائلی که خوشحالم کرده بودو ناراحتم کرده بود برام مرور شد
ولی چیزی که باعث شد این پستو بذارم این حرفا نیست
من یکی دوتا پست گذاشته بودم که ادامه مطلبش سرکاری بود
حالا که خودم داشتم میخوندمشون به یکی از اون پستا رسیدم
خوندم به ادامه مطلب که رسیدم گفتم ببینم چیا توش نوشتم ( دنبال ادامه صحبت میگشتم )
دیدم سر کاریه کلی خورد تو ذوقم
تازه فهمیدم ادامه مطلب سر کاری چه مزه ای میده
... : تو پست قبلی گفتم شاید از کنارتون رد بشم و یا حتی باهاتون هم صحبت بشم ولی نشناسم !!! این موضوع امروز فکرمو مشغول کرده بود ، باحال میشه ! نه ؟
پس میبینمتون ، یعنی همون به امید دیدار
ادامه مطلب ...
این یه چت روم باحاله
اول باید برنامشو دانلود کنید
باید این صفحه باز بشه
اگه نشد باید فلش پلیر دانلود کنید
بعد این صفحه میاد
تیک بزنیدش
بعد اسمتونو بزنیدو وارد بشید
http://helplivechat.blogsky.com/
این یه نظر سنجیه کاملا جدیه
شوخی نکن بچه !!!
... : چرا به آواتاره خودتون رأی میدین ؟
... : ای ناقلا ها !!! فهمیدم واسه چی به آرمان رأی میدین
... : یه جورایی تبلیغ وبلاگاتونم شدا !!!
توجه توجه
... : شرکت کننده جدید اضافه شد .
... : ذکر دلیل الزامیست
1 :
2 :
3 :
4 :
5 :
6 :
7 :
8 :
9:
10 :
11 :
12 :
13 :
و در آخر خودم
... : رأی گیری میکنیم ببینیم آواتاره کی خوشگلتره
... : چه پست مضخرفی شدا !!!
شماره چند ؟
تو کلمه ی ای کاش حبس نشو
کاش رو کاشتن اما سبز نشد
اینو نوشتم چون خودم یه مدته اسیر این کلمه شدم ( نمیدونم چیکار کنم )
این آهنگو گوش بدید ( من که خوشم اومده ) جدید نیست ولی قشنگه