تن تو، وسوسه ریز و دل من ، وسوسه خواه
نگهت، صاعقه و طاقت من ، خرمن کاه
******
می خورد غبطه ، به چشمان قشنگت ،خورشید
می زند، نقره ای نور رخت ، طعنه به ماه
******
بارها گفتمت ، ای گندم من ! وسوسه ات
می برد ، صبر و قرار از دل من ، خواه نخواه
******
تا که آخر ، دل وحشی صفتم ، صید تو شد
و گرفتار ، در آن گستره تور نگاه
******
اول اینگونه نبودم ، به نگاهت سوگند
تو چنان وسوسه کردی ، که شدم اهل گناه
******
گرچه جز صحبت رسوایی من نیست ، ولی
همچنان ، چشم براه توام، ای پاره ماه
اقایون نویسنده.
من باهاتون شوخی کردم.
آجی شبنم گفت ناراحت شدین.
اگه ناراحتتون کردم بخدا شرمندم.
فقط یه شوخی بووووود.
شبنم : دشمنت شرمنده
عیبی نداره بی منظور بوده دیگه
شبنم تو خودت هم اضافه ای.اینا دیگه کی'ین
شبنم : دست شما درد نکنه
مینویسی رو اشتب نوشتم!
آخی!رفیقم رفقای قدیم.
شبنم جان رفیق شفیق زینب خانوم!
دوست گرامیتان دارند عزیمت میفرمایند آن وقت شما با خیال راحت نشسته اید و شعر مینویسدی؟؟
واقعا که ...
شبنم : من که شعر ننوشتم
من از رفتن زینب خبر داشتم . قبل از اینکه شما بفهمید
قشنگ بود اما تکراری!
کاوه : مرسی...
جالبه که میگین تکراریه....!
مگه شما اینو جایی شنیدین؟!
آخه شاعر این شعر علی محمد محمدی هستش و فک نکنم اینقدا هم تکراری باشه ؟!!
در هر حال خوشحال میشم بگین شعرو کجا دیدین..