هفت سنگ

اینجا خونه ی منه ، به خونه کوچیک من خوش اومدید .

هفت سنگ

اینجا خونه ی منه ، به خونه کوچیک من خوش اومدید .

خاطرات کاری قسمت 14


من نمیفهمم اینکه بگن ما مشتری همیشگی هستیم چه فرقی داره !!!!

اکثرا وقتی میخوان پول بدن میگن ما مشتری هستیم

لابد انتظار دارن پول نگیریم

خب مشتری هستی که باش . بلیطشو باید بگیری





من : آقا بچه میخواد بازی کنه ؟

مشتری : بله

من : خب پس بیاید حساب کنید

مشتری : باشه میام . من مشتری همیشگی هستم هر روز میام

من : خوبه . از نظر ما هم ایرادی نداره میتونید هر روز بیاین . الآن بیاید پولشو بدید

مشتری کج کج نگاه کردو با افاده اومد حساب کنه . منم نگفتم چنده فقط منتظرم تا پول بده . دید هیچی نمیگم پرسید :

مشتری : بلیطش چنده ؟

من : فکر کردم مشتری هر روز هستید !!!!



خب تو که اولین بارته میای ...

توکه نمیدونی قیمت چقده ...

مگه مجبوری بگی مشتری هستی که ضایع بشی ؟ !!!



یه خانم و آقا اومدن بچه رو سوار کنن

آقا اومد پرسید چنده . قیمتو گفتمو بچه رفت بازی کنه

من رفتم بیرون باجه واستادم

خانم اومد پیش من گفت :

خانم : ما مشتری همیشگی هستیم خیلی بچه رو میاریم

من : خوبه . خوشحال میشیم . اما چون آقاتون قیمتو پرسید من فکر کردم اولین باره میاید

خانم : اون نمیدونه آخه من بچه رو میارم . برای همین پرسیده

من : آها که اینطور

خانم : ببخشید میتونه بره تو توپا ؟

من ( با خنده ) : فکر کردم هر روز بچه رو میارید !!!!!!

دیگه خنده نزاشت بقیه حرفو بزنم





خلاصه اینکه خیلی خودشونو ضایع میکنن





خاطرات کاری قسمت 13


یه آقا حدود 60 سال اومده فکر کنم نوه شو سوار کنه . خیلی با ادب اول اومد سلام کرد خسته نباشید گفت . بعد هم پول داد و بچه رو برد . من دیدم بچه کوچیکه نمیدونه باید از پله ها بره بالا رفتم بالا کمکش کردم یادش دادم . بعد خسته شد بردمش استخر توپ هم بازیش دادم یاد که گرفت ولش کردم بازی کنه . بعد دیدیم آقاهه رفته بالا . بابام رفت گفت ...

بابا : آقا بیا پایین این وسیله بادیه نمیتونه وزن شما رو تحمل کنه خب پاره میشه .

آقا : خب پاره بشه . باید پاره بشه دیگه . 1500 تومن گرفتی میخوای پاره هم نشه چه خبره مگه .

بابا : آقا شما تا حالا پارک رفتی ؟

آقا : مگه اینجا پارکه ؟


بابام دید کلا نمیفهمه رفت یه 5000 هزاری برداشت داد بهش گفت بیا آقا بقیش هم برا خودت فقط بچه رو بردار برو . بخاطر 1500 تومن داری به ما 6.000.000 میلیون خسارت میزنی


خاطرات کاری قسمت 12


نمیشه به کسی لطف کرد


یه خانمی اومد 500 تومن داشت گفت پول ندارم میشه با همین پول بچم بازی کنه ؟

منم دیدم خانم با شخصیتی به نظر میرسه گفتم باشه . اما ازش پول نگرفتم اصلا . گفتم باشه مهمون من عیبی نداره بزار بازی کنه . کل بازیارو بازی کرد آخرم خودم به بچه یه بستنی هم دادم


حالا هر روز بچه رو میاره انتظار داره همش بی پول بازی کنه بهش بستنی هم بدم


به خدا پشیمون میکنن آدمو

خاطرات کاری قسمت 11


بعضی ها خیلی خیلی نفهم هستن


یه روز وقتی رفتم پارک دیدم مامانم با یه خانمی بحثش شده . البته باید بگم مامان من مظلومه معمولا میشنوه تا جواب بده بعدش هم چون خیلی دل نازکه کلی ناراحت میشه

خلاصه ...

من آخر دعوا رسیدم نشد که دفاع کنم و چون نمیدونستم جریان چیه کلا دخالت نکردم . خانمی که دعوا کرده بود رفت روی صندلی نشست ، منم مخصوصا رفتم کنارش نشستم . بعد شروع کرد غر غر کردن و بد گفتن از مامانم . منم یهو جوش آوردم

خانم : ... خجالت نمیکشه ... راه انداخته اینجا .... ( شرمنده جاهای خالی مورد اخلاقی داره نمیتونم بگم چی گفت )

من : خانم خجالت بکش چطور راجب مامانم اینجور حرف میزنی .... بووووووووووووووق ( نپرسید چی گفتم بهش . مورد اخلاقی داره )

خانمه اینجا جا خورد نمیدونست من دخترشم . دیگه ساکت شد

بعد ازش پرسیدم خب حالا جریان چیه که اینطور گفتی ؟

واستاد تعریف کردن . تو یه جمله بخوام بگم چی بوده : گفته 1500 زیاده مگه سرگردنست . میخواسته 500 بده . یه مورد دیگه زمانش بوده . گفته بوده کمه . گفته 500 میدم بچم بزارید نیم ساعت بازی کنه . مامانم هم قبول نکرده این خانم بد دهن هم حرف بد زده به مامانم


خلاصه اینکه کل روز اعصاب منو مامان خورد بود

خاطرات کاری قسمت 10


اگه یه راهی باشه تا اینا بفهمن اول باید بیان پول بدن بعد بچه رو سوار کنن عالی میشه


خب چند تا دلیل داره


1 : اول باید بچه رو بیارن ما ببینیم تا اگه زیادی بزرگ یا کوچیک بود سوار نکنیم

2 : باید بچه رو اول ببینیم تا براش زمان بزنیم . چون اسم نوشتن و بعد از روی اسم پیداشون کردن سخته . رنگ و مدل لباس رو مینویسیم

3 : خب اول باید پول بدن تا آخرش نگن نمیدونستیم پولیه یا نگن اصلا نمیدیم !!!!! ( زیاد پیش اومده )


حالا اینا این چیزا رو نمیفهمن

بچه رو میندازن تو بازی . حالا معلوم نیست ما کی ببینیم بچه جدیده . خیلی وقتها بچه یه ساعت بازی میکنه تازه ما میبینیمش . برای همین میگیم اول بیارید زمان بزنیم

خاطرات کاری قسمت 9


مشتری ( آقا ) : بلیط چنده ؟

من : 1500 تومن . از 3 تا بازی هم میتونه استفاده کنه ...

آقا : چند دقیقه ؟

من : 15 دقیقه

آقا ( با افاده فراوان ) : پـــــــــــونــــــــــــــــــــــزده دقیقه ؟!!!!

من : بله اما اگه فکر میکنید زیاده میتونید زودتر بچه رو ببرید






البته باید بگم که آقای مشتری منظورش این بود که 15 دقیقه کمه . اما با جواب من دیگه دهنش بسته شد ادامه نداد


بقیه یک ربع بازی میکنه بازم میگن کمه . خب من نمیفهمم یعنی اینا تا حالا شهربازی ندیدن ؟ خب بقیه جاها که همش 5 دقیقس بازیاش

اصلا همین شهر خودمون چند تا پارک دیگه هم هست . اونجا هم 5 دقیقه یا 10 دقیقه است تازه خیلی گرون تر از مال ما هم هست

خلاصه اینکه خیلی میرن روی اعصاب


راننده تاکسی


اینجا کرایه مسیر داخل شهر نزدیک یک ماهه شده 450 تومن . حالا میخوام از قیمت قبلی که 350 بود براتون بگم


350 که بود ما معمولا همیشه 400 میدادیم . اونم چون راننده تاکسی همیشه میگفت خورد ندارم . خب دیگه چاره ای نبود یا باید خودمون پول خورد میدادیم یا قبول میکردیم

اما تقریبا 4 ماهی بود که راننده تاکسی ها 400 که میگرفتن میگفتن شده 400 . قیمت تغییر کرده . درصورتی که همون 350 بود . اما خب دیگه به زور 400 میگرفتن . وقتی خورد 350 میدادیم قبول نمیکردن باید 400 میدادیم . بازم چاره ای نبود قبول میکردیم


حالا میخوام براتون از روزی بگم که کرایه واقعا تغییر کرد و شد 450

صبح با تاکسی که رفتم دانشگاه دیدم برچسب قیمت تغییر کرده . تو دلم گفتم ای بابا بازم یه 50 گذاشتن که . یا بشه 400 یا 500 دیگه . راننده تاکسی هم داشت از قیمت تعریف میکرد. میگفت شده بود 475 که اعتراض کردن برچسب نزدن تا رندش کنن . بازم کردن 450 !!! گلایه میکرد که خورد نیستو با این 50 تومن با مردم درگیر میشن . خلاصه 450 رو دادم و ...


تو راه برگشت 500 دادم به تاکسی 100 برگردوند . گفتم آقا مگه کرایه چقده ؟ گفت شده 400 !!!!

گفتم آها پس شما هم از اون دسته تاکسی ها هستید که 350 رو به زور از مردم 400 میگرید . نخیر آقا کرایه 400 نشده همین امروز صبح کرایه از 350 به 450 تغییر کرده

گفت جدی ؟ گفتم بله برچسب تاکسی ها تغییر کرده

فکر کنم خجالت کشید

اما حقش بود باید ضایع میشد

خاطرات کاری قسمت 8


این پست راجب بستنی خریدنشونه !!!!


داستان شماره 1 :


مشتری ( پسر ) : یه بستنی بدید

بابام : بفرمایید ....

مشتری : آقا بستنیتون که آب میشه ...

بابام : مگه بقیه بستنی ها آب نمیشن ؟ !!!!




داستان شماره 2 :


مشتری ( خانم ) : آقا بستنی چنده ؟

بابام : 500 تومن

مشتری : سالمه ؟ تمیزه ؟

بابام : بله خانم خیالتون راحت . دخترم همین الآن داره از همین بستنی میخوره

( نسترن که آبجیمه همون موقع داشت بستنی میخورد . اما چون مرتب باید جوابگوی مشتری میشد به جای قیفی لیوانی ریخت تا آب شد زمین نریزه بتونه بخوره )

مشتری : پس چرا قیفی نمیخوره . این که لیوانی میخوره

بابام : خانم چه فرقی میکنه بستنی توش یکیه

مشتری خطاب به نسترن : بستنی که میخوری سالمه ؟ چرا تو قیفی نخوردی ؟ چرا لیوانی ؟

نسترن : چون دستم بنده نمیتونم زود تمومش کنم آب میشه

مشتری : نه آقا من قیفی نمیخوام برای منم لیوانی بریزید !!!!




داستان شماره 3 :


مشتری قیمت بستنی نپرسید فقط 2 تا گفت بدید 5000 تومن پول داد . چون دستش بستنی بود بقیه پولشو چک نکرد رفت نشست رو صندلی . بعد از چند دقیقه اومد پیشم گفت :

مشتری : خانم فکر کنم بقیه پولمو اشتباه دادید . من 5000 تومن دادم شما 4000 تومن برگردوندید !! بقیش رو زیاد دادید . مگه بستنی چنده ؟

من : درسته دیگه . بستنی 500 تومنه .

مشتری : جدی ؟ همش 500 تومن ؟ چه ارزون . من فکر کردم بقیه زیاد دادید بهم !!!





خاطرات کاری قسمت 7


بازی های ما برای بچه های 3 سال تا 10 ساله . البته بیشتر از 10 هم سوار میکنیم ( اگه زیاد تپل نباشن )

حالا من نمیفهمم بعضی ها چرا اینجوری هستن ...




یه خانم اومد برای بچه ی ( تقریبا ) 10 سالش بلیط گرفت

بچه سوار شد . خانم هم اون یکی بچه که حدود 4 ساله بودو بدون اینکه چیزی بگه انداخت تو بازی


من : خانم این بچه کوچیکه هم میخواد بازی کنه ؟

خانم : بله بازی میکنه

من : پس تشریف بیارید حساب کنید

خانم : این که بچه است . برای اینم باید پول بدم ؟

من : بله خانم . سوار اتوبوس واحد نشدید که میخواید برای بچه پول ندید . این بازی ها مال همین سنه . یعنی دقیقا همین بچه کوچیک باید به ما پول بده

خانم : نه من پول نمیدم . این کوچیکه . برای بچه ها پول نمیدن که !!!

من : خانم گفتم باید بلیط بگیرید باز شما حرف خودتو میزنید ؟

خانم : نمیدم

من : بچه رو بیار پایین

خانم : نمیارم

من : ( خودم رفتم بالا بچه رو آوردم پایین گذاشتم تو بغلش )

خانم :

من :






یه مورد مشابه قبلی هم بود ...


خانم با دوتا بچه یکی دوروبر 10 یکی هم 4 یا 5 سال ...


من : دوتا بچه هم سوار میشن ؟

خانم : بله

من : میشه 3000 تومن

خانم : مگه برای این بچه کوچیکه نیم بها حساب نمیشه ؟

من :  بلیط قطار نمیگیرید که نیم بها بشه . دارید برای بازی های بچه پول میدید . این بازی مال همین سنه پس پولو کامل باید بدید

خانم : باشه




خاطرات کاری قسمت 6


مشتری : بلیط چنده ؟

من : ( با دست به لیست و قیمت بازی ها که روی گیشه بود اشاره کردم )

مشتری ( یه نگاهی کردو باز پرسید ) : سرسره بادی چند ؟

من : 1500

مشتری : خب 1500 مال 3 تا بازیه . بچه من میخواد فقط بره سرسره بادی

من : آقا فرقی نداره . بچه شما 15 دقیقه وقت بازی داره حالا بستگی به سلیقه خودش داره که کدومو انتخاب کنه

مشتری : خب من یه پیشنهاد دارم براتون ، من فقط 500 میدم بچه فقط 5 دقیقه بره سرسره

من : آقا نمیشه ما برای همه 15 دقیقه وقت میگیرم نمیشه هرکسی یه ساز بزنمه . نمیشه اینجوری کنترل کرد . قانون ما اینه

مشتری : من 1500 دارم اما قانون من اینه که فقط 500 به شما بدم . من پول نمیدم

من :

مشتری : خب اگه الان قبول کنی من بازم بچه رو میارما . اگه قبول نکنی دیگه نمیارم

من : آقا گفتم 1500 . شما 1000000000000  دفعه دیگه هم بیاید باید همین مبلغ رو بدید . فرقی نداره


بچه رو برد آخر . سوار نکرد